سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حیات قرانی

مسأله وحى، مسأله اینکه پیغمبران از خدا دستور مى گرفتند، چگونه دستور مى گرفتند؟ کیفیتش چگونه بوده است؟ مقدمتا این مطلب را مى توانیم بگوییم که همان طور که گفته اند هیچ کس نمى تواند ادعا بکند که من مى توانم حقیقت این کار را تشریح بکنم. اگر کسى بتواند چنین ادعایى بکند خود همان پیغمبران هستند، براى اینکه این یک حالتى است، یک رابطه اى است، یک ارتباطى است نه از نوع ارتباطاتى که افراد بشر با یکدیگر دارند یا افراد عادى بشر با اشیاء دیگرى غیر از خدا دارند. کسى هیچ وقت ادعا نکرده است که کنه و ماهیت این مطلب را مى تواند تشریح بکند، ولى از این هم نباید مأیوس شد که تا حدودى مى شود درباره این مطلب بحث کرد، لااقل از راه اینکه یک چیزهای را مى شود نفى کرد و درباره یک چیزهایى از روى قرائنى که خود پیغمبران گفته اند مى شود بحث کرد.

مسأله وحى، مسأله اینکه پیغمبران از خدا دستور مى گرفتند، چگونه دستور مى گرفتند؟ کیفیتش چگونه بوده است؟ مقدمتا این مطلب را مى توانیم بگوییم که همان طور که گفته اند هیچ کس نمى تواند ادعا بکند که من مى توانم حقیقت این کار را تشریح بکنم. اگر کسى بتواند چنین ادعایى بکند خود همان پیغمبران هستند، براى اینکه این یک حالتى است، یک رابطه اى است، یک ارتباطى است نه از نوع ارتباطاتى که افراد بشر با یکدیگر دارند یا افراد عادى بشر با اشیاء دیگرى غیر از خدا دارند. کسى هیچ وقت ادعا نکرده است که کنه و ماهیت این مطلب را مى تواند تشریح بکند، ولى از این هم نباید مأیوس شد که تا حدودى مى شود درباره این مطلب بحث کرد، لااقل از راه اینکه یک چیزهای را مى شود نفى کرد و درباره یک چیزهایى از روى قرائنى که خود پیغمبران گفته اند مى شود بحث کرد.

[در میان نظرات درباره وحی نظریه ای وجود دارد که وحی را نه به آن شکل عامیانه قبول مى کند (که وحى را چیزى نداند جز اینکه آدم حرفها را از راه گوشش مى شنود و یک فرشته هم مثل یک انسان مى آید، او هم از بالا پرپر مى زن مى آید پایین) و نه آن را یک امر عادى تلقى مى کند منتها در سطح نوابغ بشرى، بلکه معتقدند که در همه افراد بشر - ولى به تفاوت - غیر از عقل و حس یک شعور دیگر و یک حس باطنى دیگر هم وجود دارد و این در بعضى از افراد قوى است و آنقدر قوى مى شود که با دنیاى دیگر واقعا اتصال پیدا مى کند (دنیاى دیگر چگونه است، ما نمى دانیم) به طورى که واقعا درى از دنیاى دیگرى به روى او باز مى شود، یعنى تنها فعالیت وجود خودش نیست، نبوغ خودش نیست، فقط استعدادى که دارد استعداد ارتباط با خارج از وجود خودش هست، درست مثل اینکه - بلا تشبیه - ممکن است دو نفر باشند که از نظر نبوغ فردى مثل همدیگر باشند ولى یکى چون با خارج ایران ارتباط دارد ، مى رود و مى آید یا مثلا وسیله ارتباطى مانند تلگراف و تلفن دارد ، به واسطه داشتند این وسیله از آنجا خبرهایى را تلقى مى کند که این رفیقش که به اندازه او نبوع فردى دارد از این قضایا بى خبر است. آنچه این بر او زیادت دارد، وسیله اى است، حسى است، ارتباطى است که با دنیاى دیگر دارد. و این به نص قرآن اختصاص به پیغمبران هم ندارد، براى اینکه خود قرآن هم این را براى غیر پیغمبران نیز ذکر کرده است به یک حد بسیار قوى و نیرومندى.

... پس این نظریه که نظریه سوم است مبتنى بر این اساس است، یک نوع انسان شناسى است، خلاصه اش انسان شناسى است، که در هر بشرى کم و بیش این استعداد هست، حداقلش آن چیزى است که در بعضى از خوابها ظهور مى کند. حتى فلاسفه هم این را از همین باب ذکر کرده اند. در حدیث هم هست که رؤیاى صادق یک جزء از هفتاد جزء نبوت است، یعنى یک شعله و یک برق خیلى کوچکى است ... مقصود این است که آن قوى است و این ضعیف، بالاخره نور نور است ولى آن قواى آن است این ضعیفش. مى گویند این حس در همه افراد کم و بیش وجود دارد و قوى ترش آن چیزى است که در پیغمبران وجود دارد.

این نظریه در قدیم بوده است یعنى فلاسفه قدیم که درباب ( نفس ) صحبت مى کردند این استعداد را پذیرفته اند، امروز هم این قدر من مى توانم عرض بکنم که عده اى از اکابر روانشناسهاى امروز این را پذیرفته اند، از جمله ویلیام جیمز است که مرحوم فروغى در کتاب سیر حکمت دراروپا ( جلدسوم) این مطلب را از او نقل کرده است. او روانشناسى را بر پایه آزمایش گذاشته، روانشناسى اش روانشناسى آزمایشى است و معتقد است که من در آزمایشهاى خودم به این مطلب رسیده ام که بعضى از افراد بشر این حس در آنها وجود دارد که گاهى از باطن، یک راهى به جاى دیگر پیدا مى کنند و به قول خود او این من ها (من من و من شما و من ایشان) مثل چاههایى است که از زمین کنده باشند، آبهایى که از زیر زمین مى آید به روى زمین، این یک چشمه است آن یک چشمه و آن یک چشمه، اینها از همدیگر جدا هستند ولى در آن زیر زمین، در آن اعماق مى توانند به همدیگر متصل بشوند با اینکه از رو از هم جدا هستند. من ها ممکن است از آن زیر یک پیوستگى و ارتباطى داشته باشند که به همدیگر متصل مى شوند و از آن راه است که ممکن است من از ضمیر شما آگاه شوم، شما از ضمیر من آگاه شوید و یا آگاهى به قدرى کامل باشد که یک نفر از ضمیر همه آگاه بشود.

به هر حال، این نظریه که وحى را یک حس مخصوص و یک شعور مخصوص و یک استعداد مخصوص تشخیص مى دهد مى گوید درى از جهان دیگر - که به جهان دیگر هم معتقد است - به روى شخص باز مى شود. اگر بگوییم مسأله فرشته چه مى شود؟ فرشته نازل مى شود یعنى چه؟ مى گویند فرشته همانى است که ا به او اتصال پیدا مى کند، این همان حقیقتى است که این او را در باطن مى یابد ولى روح انسان این خاصیت را دارد که به اصطلاح طبقه به طبقه و درجه به درجه است، هر چیزى را در هر درجه اى به نوع خاصى ادراک مى کند. مثلا مى گویند امر عادى که در طبیعت وجود دارد این یک وجود است، به حس انسان که مى آید آن را ادراک مى کند یک مرتبه خاص دیگرى از وجود است، بعد مى رود در عالم خیال، آنجا شکل دیگرى پیدا مى کند مى رود در عالم عقل شکل دیگرى پیدا مى کند، و بعد ممکن است در ماوراء عقل شکل دیگرى داشته باشد. اشیائى را که انسان ادراک مى کند، از طبیعت مى آید به حس، از حس مى رود به خیال، از خیال مى رود به عقل، از عقل مى رود به ماوراء عقل. یک وقت هست که از آن طرف مى آید پایین. همان موجود ماوراء طبیعت و ماده اى که حس باطن انسان در آنجا درک کرده، وقتى که تنزل کند بیاید به مرتبه حس، براى او به صورت یک فرشته مجسم مى شود و او را مى بیند. پس نزولى که فرشته مى کند نزول است اما نه نزول در طبیعت که از کره مثلا بالا بیاید در عالم [طبیعت]، حرکت هم هست، واقعا سیر هم هست، اما سیرى است که از مراتب باطن خود او آمده است، از باطن خود او آمده تا متمثل شده و به صورت یک امر محسوس در بیرون در آمده است. پس نزول هست ولى نه نزول جسمانى و مادى، نزول معنوى و باطنى.[1][5]

 


[1][5] . نبوت، ص 20-28

[


+نوشته شده در جمعه 88/7/17ساعت 9:59 عصرتوسط | نظرات ( ) |