سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حیات قرانی

از او خواستم خودش را معرفی کند.من یک جنین 30هفته‌ای هست از وضع زندگی و کیفیت آن پرسیدم.اوضاع، عالی است.شکرهمه‌چیزفراهم است. از هر
چه که بخواهم، خداوند در اختیارم قرار داده و در نعمت‌ها، غوطه‌ور هستم و زندگی
مرفهی دارم.»

از او خواستم خودش را معرفی کند.

من یک جنین 30هفته‌ای هستم.

 

از وضع زندگی و کیفیت آن پرسیدم.

اوضاع، عالی است. شکر، همه‌چیز فراهم است. از هر
چه که بخواهم، خداوند در اختیارم قرار داده و در نعمت‌ها، غوطه‌ور هستم و زندگی
مرفهی دارم.»

 

گفتم: «چه کارهایی انجا دادی که این زندگی مرفه و
پر از نعمت را برای خود فراهم کرده‌ای؟»

سری تکان داد و گفت: «ناگهان احساس کردم که نبودنم
به بودن، تبدیل شد؛ بدون اینکه پیش پرداخت و قیمتی را بپردازم.»

و در حالی که شادی از چشم‌هایش تراوش می‌کرد، گفت:

«به معنی واقعی رایگان!»

 

از او، زمان تولدش را پرسیدم، دیدم ناگهان شادی از
چشم‌هایش ناپدید شد و گفت:

ای کاش مرا به یاد این موضوع نمی‌انداختی. مدتی
است ناراحت آن زمان هستم. قرار است زندگی‌ام پایان یابد.»

 

کمی نگران شدم و گفتم: «مگر بیماری خاص، خطر
زایمان، عفونت، زایمان زود‌رس و... در کار است؟»

گفت: «نه، قرار است مرا از این همه نعمت و خوشی و
زندگی جدا کنند و در زمان زایمان، مرا از دنیای دل پسندم، ببرند.»

 

خنده‌ام گرفته بود؛ ولی از آن جایی که او خیلی جدی
صحبت می‌کرد، جرات خندیدن را پیدا نکردم، به او گفتم: «مگر قرار است بمیری؟»

او گفت: «هر جنینی تا زمان زایمان، بیشتر عمر نمی‌کند».

 

نمی‌توانستم به او ثابت کنم که دنیای داخل رحمی، مقدمه‌ای برای دنیای
پهناور و دل‌چسب‌تری است که حتی قابل مقایسه هم نیست؛ او نمی‌فهمید.

 

ناگهان خودم هم ناراحت شدم؛ با خودم فکر کردم که فکر مشابهی است؛
گاهی‌ به مرگ چنان می‌اندیشم که همان جنین، به زایمان.

 

برای کسی که مرا بار اول
از هیچ‌ هیچ، به وجود آورد، دوباره زنده کردن که هیچ است، ده‌ها و صدها بار هم می‌تواند
بمیراند و زنده کند؛ ولی او تصمیم گرفته که دوبار، زنده کند و یک‌بار بمیراند.



+نوشته شده در سه شنبه 88/11/27ساعت 3:25 عصرتوسط | نظرات ( ) |