سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حیات قرانی

چه لزومى داشته پیغمبرى بیاید ضمن اینکه انسان این عقل را دارد که راهش را تشخیص بدهد یعنى جبران کمبود غریزه اش شده ، چرا باید پیغمبرى بیاید که راه نشان بدهد؟ اینجا بالنتیجه یا باید بین کسانى که عقلشان را به کار مى اندازند و کسانى که نمى اندازند اختلافى حاصل نشود یا این س تکاملى به شکل طبیعى اش طى نشود . چرا یک عامل اضافى مرتب بیاید بخواهد هشدار بدهد؟ ولى اگر قرار باشد این عامل اضافى بیاید مسأله عقل چقدر مى تواند مؤثر باشد با توجه به تضادهاى نیروهایى که در انسان هست، که عده اى ممکن است این عامل اضافى را درک کنند ، عده اى نکنند ، از راهنماییهاى پیغمبران استفاده بکنند یا نکنند . . .

انسان با دارا بودن عقل چه نیازی به پیامبران دارد؟

چه لزومى داشته پیغمبرى بیاید ضمن اینکه انسان این عقل را دارد که راهش را تشخیص بدهد یعنى جبران کمبود غریزه اش شده ، چرا باید پیغمبرى بیاید که راه نشان بدهد؟ اینجا بالنتیجه یا باید بین کسانى که عقلشان را به کار مى اندازند و کسانى که نمى اندازند اختلافى حاصل نشود یا این س تکاملى به شکل طبیعى اش طى نشود . چرا یک عامل اضافى مرتب بیاید بخواهد هشدار بدهد؟ ولى اگر قرار باشد این عامل اضافى بیاید مسأله عقل چقدر مى تواند مؤثر باشد با توجه به تضادهاى نیروهایى که در انسان هست، که عده اى ممکن است این عامل اضافى را درک کنند ، عده اى نکنند ، از راهنماییهاى پیغمبران استفاده بکنند یا نکنند . . .

جواب: آنچه که در قسمت آخر فرمودید همان راه بود که ما طى کردیم، منتها من خیلى مختصر و به اجمال عرض کردم. آمدن پیغمبران نه براى این است که نیروى عقل مردم راکد بشود یعنى جانشین عقل بشوند، بلکه برعکس است، براى به کار انداختن عقل و براى آزاد ساختن عقول است واین جزء نصوصى است که در خود اسلام آمده. اولا شما در خود قرآن مى بینید که (لعلهم یعقلون)، (لعلکم تتفکرون) و این چیزها هست که اصلا بناى قرآن بر زنده کردن و بیدار کردن عقل و بر پاره کردن زنجیرهایى است که عقل را در بند مى کشد از قبیل تقلید ( انا وجدنا ابائنا على امة و انا على اثارهم مقتدون )که من یکوقت در قرآن مطالعه کردم دیدم جزء مشترکات همه پیغمبران یکى همین است که با این حس تقلید مردم مبارزه کرده اند. حرف ما این است که اگر پیغمبران نیامده بودند و رهبرى نکرده بودند، اصلا این عقل در همان حد کودکى مانده بود و بشر به این حد نرسیده بود. ما الان بشر آزاد شده را داریم مى بینیم مى گوییم مى رود به کره ماه، خیال مى کنیم اگر پیغمبران هم در چند هزار سال پیش نیامده بودند بشر امروز مى رفت به کره ماه، در صورتى که این پیغمبران بودند که آمدند و آمدند و زنجیرها را از عقل بشر پاره کردند و پاره کردند و به او شخصیت دادند. آخر موجودى که در مقابل ساخته خودش تعظیم مى کرده، آتش را پرستش مى کرده، خاک را پرستش مى کرده، سنگ را پرستش مى کرده (مى گویند هیچ موجودى در دنیا نیست الا اینکه مدتى خدایى کرده) وقتى پیغمبرانى مى آیند او را از عبادت هر چیزى جز خداى یگانه آزاد مى کنند و یک تکیه گاه دیگرى به او مى دهند تا اینکه تکیه گاهها را از او مى گیرند و به او مى گویند تو اشرف مخلوقات هستى «و لقد کرمنا بنى ادم و حملناهم فى البر و البحر»، اینها براى تو آفریده شده است، حتى مى گوید خورشید و ماه و ستارگان مسخر توست و براى توست و تو اشرف مخلوقات هستى، آن وقت است که این بشر دست و پایش آزاد مى شود.

حضرت امیر درباب فلسفه آمدن پیغمبران مى فرماید: «فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیاء لیستادوهم میثاق فطرته» پیامبران را پشت سر هم فرستاده تا آن پیمانى را که در فطرت مردم از آنها گرفته از ایشان بخواهند (خیلى تعبیر عجیبى است!) یعنى آنها را بر جاده فطرت و طبیعتشان بیندازند، موانع فطرتشان را برطرف کنند «و یذکروهم منسى نعمته» نعمتهایى که به آنها داده و فراموش کرده اند به یادشان بیاورند، بشناسانند به آنها که تو چه هستى و چه نعمتهایى به تو داده ام، این نعمتهایى که تو خودت را در خدمت او قرار مى دهى، او در خدمت تو باشد . «و یثیروا لهم دفائن العقول» (دفائن، گنج را مى گویند که در زیر خاک است، چون در زیر خاک است و خاک رویش را گرفته آدم از رویش راه مى رود ولى نمى فهمد که زیر پایش گنج است تا خاکها را از روى گنجینه هاى عقلها بردارند. این نیروى اضافى اى که شما مى گویید، نیامده که حتى کمک باشد براى عقل، ما فوق کمک است براى عقل، تا چه رسد که بگوییم آمده اند که عقل را بگویند تو برو کار نداشته باش ما کار مى کنیم.[1][4]



[1][4] . نبوت، ص 32-33


+نوشته شده در جمعه 88/7/17ساعت 9:56 عصرتوسط | نظرات ( ) |